تئوری انتخاب:
میگوید خود ما هستیم که تمام اعمالمان از جمله احساس بدبختیمان را انتخاب میکنیم. دیگران نه میتوانند ما را بدبخت کنند و نه خوشبخت. تمام چیزی که از دیگران میتوانیم بگیریم و تمام چیزی که به دیگران میتوانیم بدهیم ، اطلاعات است. اما اطلاعات به خودی خود نمیتوانند ما را وادار به انجام کاری یا داشتن احساسی کند. اطلاعات وارد مغز میشود و مغز آن را پردازش میکند. بعد تصمیم میگیریم چهکار کنیم.
- ما فقط رفتار خودمان را کنترل میکنیم. در عمل هیچکس نمیتواند ما را مجبور کند کاری را که نمیخواهیم انجام بدهیم انجام دهیم، مگر آن که ما را به شدت تنبیه یا تهدید به مرگ کند. وقتی کاری را زیر فشار تنبیه انجام میدهیم، به ندرت آن را خوب انجام میدهیم.
وقتی عملا میفهمیم که فقط رفتار خودمان را میتوانیم کنترل کنیم فورا در مورد آزادی شخصی خویش تجدید نظر میکنیم و در بسیاری از موارد میفهمیم که آزادی ما خیلی بیشتر از آن است که تصور میکردهایم.
- ما فقط به دیگران اطلاعات میدهیم و از دیگران اطلاعات میگیریم. حق انتخابمان نیز در این است که با این اطلاعات چگونه برخورد کنیم.
- این که تمام ابعاد زندگیمان را بررسی کنیم تا ببینیم چرا بدبختی را انتخاب میکنیم، این اتلاف وقت نیست. احساس بدبختی همیشه به طرز برخوردمان با رابطه مهمی برمیگردد که آنطور که میخواهیم پیش نمیرود.
- وقایع دردناک گذشته اگرچه با شخصیتی که هماکنون داریم خیلی رابطه دارند ولی زنده کردن دوباره آنها کمک چندانی به کاری که هماکنون باید انجام بدهیم یعنی بهبود بخشیدن رابطه کنونی مهممان، نمیکند.
طبق این اصل ما میتوانیم خودمان را از دام این طرز فکر آزاد کنیم که قبل از پرداختن به زمان حال خود باید گذشته را بشناسیم. زنده کردن قسمتهایی از گذشته که لذت بخش بوده، خوب است ولی باید غم و غضه ها را رها کنیم.
- ما تحت فرمان ۵ نیاز ژنتیکی هستیم: نیاز به زنده ماندن، نیاز به عشق، نیاز به قدرت، نیاز به آزادی و نیاز به تفریح.
این نیازها باید ارضا شوند. اگرچه ارضا این نیازها را میتوانیم به تاخیر بیندازیم ولی نمیتوانیم منکر آنها شویم. فقط ما میتوانیم زمان ارضای آنها را تعیین کنیم. هیچ کس دیگری نمیتواند به ما بگوید چه موقع این نیازها را ارضا کنیم.
پاسخ
امتیاز بینندگان:5 ستاره